سلام دوستان وبلاگی من خوبید راستش نمیدونم چطور بگم شاید باورش برای شما هم سخت باشه اما در جواب عده ای از دوستان که پرسیده بودن عاشقم یا این عشق و توصیفی که از عشق دارم دروغه ؟باید بگم هرکسی برای خود زندگی نامه داره و زندگی نامه من با عشقی که از 2 سال پیش چشاشو به تقلید از شاعر محبوبم شهریار کشیدم شروع شد اولش فک میکردم این کار یه نوع بازی هستش اما بعد یه مدت من آنچنان عاشق آن چشمان شدم و غرق چشمان که ... بعضی وقت ها از شدت گریه به خواب عمیق میرفتم ...ولی حال بعد این همه مدت صبر عکسی که شباهت زیادی به نقاشی کشیده شده من دارد تو یکی از وبلاگ های خودمان به نویسندگی ش.ب دیدم از یه طرف گریه شادی و از یه طرف هم ترس اینکه شاید خیال هست و توهم بیش نیست دگرگونم کرد بهتر بگم داغونتر از روزهای دیگر کرد. امیدوارم خانم ش.ب به این وبلاگ بیاید و این نامه من را بخواند به این خاطر که شاید صاحب اون عکس تو پروفایل اون وبلاگ(خودش باشد شاید هم از دوستاش یا آشناهایش است که به گوشش برساند) و شاید هم خیال:
سلام ای بانوی من.
سلام ای ع.ش.ب عزیزم.
ع.ش.ب عزیز تعجب نکن اگر تو را بانو خطاب میکنم به خدا که تو بانوی افسانه ها و رویاهای من هستی و هیچکس دیگر نمیتواند جای تو را بگیرد.
آخ ای بانوی زیبا سیرت من.
این نامه را می نویسم برای چشمانت که من را از خود بی خود کرد. و من را مانند عروسک خیمه شب بازی برای تو درست کرد تا همیشه در دستان تو اسیر شوم.
ع.ش.ب عزیزم این نامه را امروز از آن جهت که دوستت دارم برایت نمی نویسم بلکه از آن جهت برای تو مینویسم که بدانی که همیشه در قلبم خواهی ماند.
ع.ش.ب عزیزم این نامه را با هزاران آرزو به تو تقدیم میکنم همراه با کمی نصیحت به بانوی زندگیم.
ع.ش.ب عزیزم بدان و باورداشته باش که چشمان تو درونش جادویی دارد که نه من بلکه هرکسی که چشمانت را نگاه کند اسیر چشمانت میشود پس لطف کن و دیگر به کسی نگاه نکن.
ای بانوی قصه های زندگی بی سرانجام من عینکی سیاه برچشمان زیبای خود بگذار تا دیگر کسی چشمانت را نبیند.
ای بانوی زیبا سیرت
ای مظهر پاکی و صداقت قلبها.
ای هوشیاری باور هر انسان بی هوش.
ای افسانه ی باورنکردنی قصه های این دنیای بی سرانجام.
نصیحت های من را گوش کن..... شاید به خود بگویی که این نصیحت نیست آری شاید امری باشد به تو پس گوش کن با اینکه هیچوقت حرفهای دلم را گوش نکردی.
ع.ش.ب عزیزم این نامه برای رسوایی چشمانت است زیرا که میخواهم به همه ی دنیا بگویم که چشمان تو همیشه درونش جادویی دارد و به همه ی مردم دنیا بگویم که اشتباه من را مرتکب نشده و روزی با دیدن چشمانت عاشق تو نشوند زیرا که اسیری خواهند شد در دستانت که راهی جز مرگ برای آنها باقی نخواهد ماند
ع.ش.ب عزیز....ای بانوی برتر دنیای قلبم از حرفها و گلایه های من هیچ غمی به خود راه نده چرا که هیچوقت نشد که بعد از آشنایی با چشمانت حرفی بالاتر از حرفهای تو زده باشم.
ع.ش.ب عزیز نگاه های حسرت بار من را روزی دیدی و بازهم نگاه های حسرت بار اشخاص دیگر هم خواهی دید پس تو ظلمت را کنار بگذار و کاری کن که کس دیگری چشمانت را نبیند چرا که بارها گفته ام درون چشمانت پر از جادو است.
ای بانو ع.ش.ب من این بود نصیحتی کوتاه یا امری بلند به تو و چشمانت امیدوارم که روزی را ببینم که دیگر کسی مانند من اسیر چشمانت نشود....